تعطیل ات رسمی نوروز از امروز به سررسید. بالاخره با چیزی که حس آسودگی را منقص می کرد روبه رو شدیم. به تدریج شروع به کهنه کردن سالی می کنیم که قواعد تعیین مرزهایش را نشناخته ایم. با شب و روزهایی تقطییع و توزینش می کنیم که اگر هم سن من باشی باید دست کم سی دقیقه سریع راه بروی و با انجام دوازده دقیقه تمرینات کششی، در مجموع سیصد کالری بسوزانی. این کف فعالیت بدنی است. که برمبنای آن می تواند خیالت از بابت گردش متعادل خون و تحرک مفاصل تاحدودی آسوده باشد.
ادامه مطلب
کافی نیست که بدانی. ضروری است که شیوه های کاربست و پیاده سازی دانش را هم بیاموزی. قلق های متنوعی که برای برقراری ارتباط و گفتگو با انواع افراد لازم است را بشناسی و دریافت پیامت را بی وقفه پایش کنی. مبادا عدالت توزیع را مخدوش کرده باشی... مثل زنگی توی سرم صدا می داد و تکرار می شد. پیشتر مطالب زیادی با همین مضمون خوانده بودم اما ضرورت و اهمیت آن با کیفیتی که امروز صبح موقع مسواک زدن توی سرم افتاد را درنیافته بودم.
ادامه مطلب
آدم ی تاوان نادانی اش را با ترس ها و تشویش هایش می دهد. تاوان غفلت ها، بی توجهی و کم دقتی و تنبلی هایش را با ناگزیری تسلیم به آیین ها و مناسکی می دهد که برساخته ی معادلات و تبانی های تاریخی است و فرصت تماشای پیدایش و پدیداری جهان را برای همیشه از خود می گیرد. هزار بهانه در دسترسم بود تا زیرباران نروم و به همین آسمان پشت پنجره و شاخه های خیس دویده در قاب آن قناعت کنم. بیش از همه فرسودگی، آب به آسیاب تقاعد جان سختم می ریخت و همه ی حس های تلخی که ملازم مدام
ادامه مطلب
اینجا و آنجا خوانده یا شنیده بودم که بالا رفتن کورتیزول موجب لرزش دست ها می شود. البته تاجایی که درخاطرم مانده لرزش محدود به دست ها نمی شود. اما از آنجا که از مدتی پیش لرزش دست ها گریبانگیرم شده، این وجه موضوع برایم اهمیت پیدا کرده است. هشدارهای مکرر در تاثیر قهوه بر تشدید لرزش را نادیده گرفتم و خلوت مخصوص اول روز را با یادداشت روزانه ضمن نوشیدن یک فنجان قهوه شروع کردم. واپسین ساعات سال است. از این که مدام به چیزی توصیه شوم و انتظارات تمامی نداشته باشد، حس
ادامه مطلب
تصویر ها درهم می دوند. دهانی دریده، چشم هایی درهم، دستی که بی وقفه پایین و بالا می رود و هوا را می برد. تکه هایی از یاد به لحظه های نزاع می چسبد. یک روز بعداز واقعه وقت بازآفرینی اجزاء آن رسیده و ذهن بی کم و کاست دست به کار بازیابی منشاء کدورت هایش شده است. بخشی از مبانی ذهنی و پیش فرض های عده ی زیادی بر باور معاد استوار است. به عبارتی گروه اخیر بدون تردیدی روز بازپسین را باور دارند و اجزای آن را از روایات و احادیث و اسناد مختلف درک کرده اند.
ادامه مطلب
پیش بینی کرده بودم بلافاصله بعد از رسیدن به محل کار آمار دقیق نیروی انسانی که در فرآیند ارزشیابی سه سال اخیر شرکت کرده بودند، استخراج و بعد به صورت تصادفی زمان لازم برای درج امتیازات مربوط به چهار بخش فعالیت اختصاصی-فرایندی-پشتیبانی و عمومی مربوط به یکی از کارکنان در برنامه را محاسبه کنم . اطلاعات موجود در برنامه به صورت خوداظهاری و تا حدودی اغراق آمیز بود. به جز مقام بلافصل هم کسی این اطلاعات را تایید نکرده بود.
ادامه مطلب
باران شهر را سیرآب کرده بود. پیش تر حتی وقتی همه ی پنجره ها بسته بود و برای درامان ماندن از هجوم سرما منافذ درها با دقت زیادی پوشانده می شد، در تمام طول شب های بارانی می توانستم صدای ترنم آن را از دریچه ی کولر بشنوم و معابر خیس چشم به راه فردا را مجسم کنم. حالا اما گوش هایم از خش خش بی وقفه ای پر است که واسطه ام با صداهای جهان شده است. چند بوته فصلی که در مقدم بهار توی جعبه های سفالی کاشته بودم، خیس شده بود و قطرات باران روی برگ های درهم شان شره می کرد.
ادامه مطلب
عده ای از ابلاغ بخشنامه ای که جبران خدمات تخصصی حقوقی در بخش عمومی را تابع امتیازات ویژه ای می کند، چنان به وجد آمده اند که دور مبارزات حق طلبانه ی تا چند وقت پیش خود را خط قرمزکشیده و در حال، قاچ زینی که سواری می دهد را چسبیده اند. توجیهات در فلسفه ی صدور امثال بخشنامه هایی که زمینه ساز انواع تبعیضات و برکشیدن بخشی از کارکنان با ویژگی های همتراز بقیه می شود، کم نیست. تبعیضات ناشی از وضعیت های استخدامی مختلف که ذی نفعان را تحت تبعیت از قوانین و استنادات
ادامه مطلب
پرده را کنار کشیدم. همین اندازه روشنایی برایم بس بود. تمام روز گذشته را با این تردید کلنجار رفته بودم که در کارگاه مجازی از پست و بلند نشانه گذاری با تدریس مهدی قنواتی و به همت انجمن صنفی ویراستاران شرکت کنم یا نه. تا یک هفته پیش چیزی مانعم از شرکت در مراسم رونمایی کتاب یا دوره های محتلف ویرایش و ظرایف نوشتن نمی شد و با اشتیاق زیادی پای صحبت اساتید زبان فارسی می نشستم. اما از یک وقت به بعد که خوب یادم نیست کی بود، حس آدم های دم مرگ را پیدا کردم.
ادامه مطلب
ترجیح دادم درخانه بمانم. روز گذشته تا دیروقت به سرکشی و دیدن خانواده و تمهید مقدمات آن مشغول بودم و صددرصد انرژی ام را با این فرض مصرف کردم که تقریباً تعطیل اعلام کردن چهارشنبه را قطعی می دانستم. اما ازنظرم دور مانده بود که تعطیل اعلام کردن کشور، نه تنها نشانی از تدبیر ندارد بلکه گواهی بر حفره های عمیق ومزمن درتوان حکمرانی است و متولیان امر نمی توانند بیش از دو روز متوالی زیرهجوم نقد و حمله به تعطیلی های مکرر دوام بیاورند.
ادامه مطلب